ســـــربه ھــــــــوایی ھـــــای یــــــک دخــــ♥ــتر ســـــر به زیــــــر!!

هستــــــــــی...؟نیســـــــــت.......!!!!!

عاشقت شدم...        

هه...

به همين سادگي...

احساسم را له کردي...

به همين سادگي...

پيش تر از هرعاشقي حسش را ميپرسيدم،يک مشت مزخرفات فلسفي تحويلم ميدادند....

نمي دانم مرا گول ميزدند يا خودشان را....

آن وقت که عاشقت شدم....

پيچيده نبود...

فقط گاهي اين قلب لعنتي هنگام ديدنت تکان هاي عجيبي ميخورد....

وقتي دلم را شکستي....

بازهم پيچنده نبود....

فقط اين قلب صاحب مرده بچه بازي در مي آورد و الکي الکي پيچيده اش ميکرد....

مي سوخت،در سينه ام مي کوبيد....

اين نفس راکه ديگر نگو...

آنقدر پيچنده اش کرد که ناگهان....ديگر بالا نيامد....

هه....

به همين سادگي...!

 

 

 

|جمعه 30 فروردين 1392| 15|ھســ♥ــتی|

بيا امشب آسمان را نقاشي کنيم....

من تو را ميکشم،يک ماه...

وتو...

وتو مرا بکش...

يک ستاره ي کم فروغ....

انکار نکن....

خودم خوب ميدانم...همه چيز را...!

اينکه مرا دوست نداري...

اينکه مدام باخودت ميگويي...

اه اين مزاحم،پس کي دست از سرم برميدار....

ميدانم که قلبت باديگريست....

راستي،اسمش چيست؟...

بگو،به من بگو خجالت براي چه...؟

من ديگر از سنگ شده ام...!!

اما...

 سنگ هم آب شدني است.....

|جمعه 30 فروردين 1392| 15|ھســ♥ــتی|


ادامـــه مطلب
|چهار شنبه 28 فروردين 1392| 13|ھســ♥ــتی|

 

کلاس پنجم که بودم،پسري درشت هيکل در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود،

آن هم به سه دليل:

 اول آنکه،کچل بود،

دوم آنکه،سيگار ميکشيد،

وسوم از همه تهوع آورتر بود اينکه در آن سن وسال زن داشت!!

چند سالي گذشت يک روز که باهمسرم از خيابان ميگذشتيم،آن پسر را ديدم،درحالي که :

زن داشتم،

سيگار ميکشيدم و

کچل شده بودم!!!

وتازه فهميدم که خيلي اوقات آدم از آن دسته چيزهاي بد ديگران ابراز انزجار ميکند که در خودش هست...!

|سه شنبه 27 فروردين 1392| 21|ھســ♥ــتی|

 

-(ربکا8ساله):هنگامي که مادر بزرگم آرتروز گرفت و ديگر نميتواست دولا شود و ناخن هاي پايش را لاک بزند،بنابراين پدربزرگم هميشه اين کار را برايش انجام ميداد حتي وقتي دستهاي خودش هم آرتروز گرفت!

-(اميلي8ساله):عشق هنگامي است که دونفر هميشه همديگر را ميبوسند و وقتي از بوسيدن خسته شدند،هنوزهم ميخواهند در کنار هم باشند و بيشتر باهم حرف بزنند،مامي وباباي من اينجورين!!(اوه اوه چه بچه منحرفي)

-(نيکا6ساله):اگر ميخواهيد ياد بگيريد که چه جوري عشق بورزيد،بايد از دوستي که ازش بدتان مي آيد شروع کنيد!(مابه چند ميليون نيکاي ديگه تو دنيا نياز داريم)

ادامه مطلب يادتون نره...


ادامـــه مطلب
|سه شنبه 27 فروردين 1392| 20|ھســ♥ــتی|

-يارو نه درس خونده،نه شغلي داره،نه خونه،نه ماشين خلاصه هيچي نداره!! ازش ميپرسن ازدواج کردین؟؟؟ بااعتماد به نفس ميگه:نه هنوز دم به تله ندادم!!! بابااااالامصب تو خودت تله اي...!!

-لذتي که در خوابيدن سرکلاس يه درس تخصصي با يه استاد گند هست،تو خوابيدن روي پر قو نيس!حالا قبول شدن توهمون درس،اونم با تقلب که ديگه بمااااند...!! بقش باشه

ادامه مطلب...!


برچسب‌ها: خنده,
ادامـــه مطلب
|جمعه 23 فروردين 1392| 20|ھســ♥ــتی|

 

نگاه کن که غم درون ديده ام

چگونه قطره قطره آب ميشود

چگونه سايه ي سياه سرکشم

اسير دست آفتاب ميشود

 نگاه کن...

برو ادامه اش....


ادامـــه مطلب
|جمعه 23 فروردين 1392| 19|ھســ♥ــتی|

 

هم دعا کن گره از کار تو بگشايد،عشق هم دعا کن گره تازه نيفزايد،عشق قايقے در طلب موج به دريا پيوست قايق از مرگ نترسيد اگر بايد،عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شايد اين بوسه به نفرت برسد،شايد عشق ....

برو ادامه مطلب


ادامـــه مطلب
|جمعه 23 فروردين 1392| 19|ھســ♥ــتی|

 

توبه من خنديدي...

ونمي دانستي...

من به چه دلهره،سيب را ازباغچه ي همسايه دزديدم...

باغبان از پي من تند دويد...

سيب را،دست تو ديد...

غضب آلوده به من کرد نگاه...

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...

و تو رفتي وهنوز...

سال ها هست که در گوش من آرام آرام...

خش خش گام تو تکرار کنان، ميدهد آزارم...

ومن انديشه کنان...

غرق اين پندارم...

 که چرا...

"خانه ي کوچک ما سيب نداشت"

                                                 "حميد مصدق"

|پنج شنبه 22 فروردين 1392| 20|ھســ♥ــتی|

توضيحي راجع به اين مطلب:دوستي داشتم به اسم تارا،که به علتي که مفصله از ما دور شد اين متنو مي نويسم به ياد اون،تارا جون هنوزم به يادتيم...!!

 دل بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه،بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستي وبين من وتو فاصله هاست بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که به روي گسل فاصله هاست باز مي پرسمت از مسئله ي دوري عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.... >>>تارا،تنها<<<

|پنج شنبه 22 فروردين 1392| 20|ھســ♥ــتی|

-هرچيزي زياديش دلو ميزنه،زياد دوست داشتم!هر وقت حرف دلمو زدم،دلتو زدم..!! 

-چشمانم راميبندم،نقابت را بردار،بگذار صورتت هوايي بخورد...!! 

-کاش از همان روز اول ميدانستم،"دوستت دارم" تکه کلأم توست...! 

-احساس است...مزرعه که نيست...هي شخمش ميزني لعنتي...! 

-زخمهايم به طعنه ميگويند،دوستانت چقدر بانمک هستند...! 

-بگذار آغوشم براي هميشه يخ بزند،نميخواهم کسي شال گردن اضافي اش را دور گردن احساسم بياندازد...

-نترس جانم...ظرفيت باور من به اندازه تمام دنياست...تو دروغت رابگو...! 

-دوستت دارم هايت را باور ميکنم،درست مثل امضاي آخر نامه هايت را که ميگويي،خون است ولي مزه آب انار ميدهد...!!

-تقصير برگها نيست،ادمها همين اند،نفس ميدهي لهت ميکنند...!

-هيس،بگذاريد برود،ماندن التماسي نيست...

-آدمها وقتي توراخشمگين ميسازند،که يا برات مهم اند وياخودت رابراي آنها مهم ميداني....!من خيلي وقت است که خشمگين نمي شوم...!

-خنده هايت پيشکش همان که تورا ازمن گرفت،فقط خواهشا وقتي حالتو گرفت برنگرد زار بزن...!!

-بعضي از آدم ها همونقدر که آرزوي قشنگي هستن،واقعيات وحشتناکي هم هستند..!!

|دو شنبه 19 فروردين 1392| 20|ھســ♥ــتی|

-کسي چه ميداند،شايد شيطان عاشق حوا شده بود که به ادم سجده نکرد...!!

-حوا اگر بغض کند،حتي خدا هم اگر سيب بياورد،چيزي جز آغوش آدم آرام اش نمي کند!

-خوش به حالت آدم...خودت بودي وحوايت..وگرنه حواي توهم،هوايي ميشد...!وخوش به حالت حوا...تنهاحواي زمين تو بودي،وگرنه آدم هواي،حواهاي ديگر داشت...!!

-بهشت لبانت چقدر هوس انگيز است!بعضي وقت ها هوس چيدن به سرم ميزند...چه کنم حواي دلم آدم شدني نيست....!!

-وقتي سايه ها بوي انسانيت نميدهند،همان بهتر که سايه اي بالاي سرت نباشد،اينجا براي حوا بودن،آدم کم است...!!!

-به جرم وسوسه،چه طعنه ها که نشنيدي حوا...!پس از تو همه تا توانستند آدم شدند...!!

-درآغوش خدا گريستم تا نوازشم کند...پرسيد:فرزندم،پس حوايت کو؟اشکهايم را پاک کردم وگفتم:در آغوش آدم ديگريست...

-در هواي،حوايي هستم که خود آدمي دارد....

 -حوا...جان مادرت راست بگو،تومگر سيب راپوست کندي و خوردي که دنيا اينگونه پوست مارا ميکند....!

|دو شنبه 19 فروردين 1392| 19|ھســ♥ــتی|

گراهام عزيز!

تلفني که زنگ نميخورد که نيازي به اختراع نداشت...!

چسب قلب اختراع مي کردي،ميچسبانديم روي اين ترک هاي اين قلب صاحب مرده،و غصه ي زنگ نخوردن تلفتي که اختراعش نکرده اي را نمي خورديم!!

ساده بگويم گراهام عزيز حال اين روزهاي مرا "تونيز مقصري"...!

|جمعه 9 فروردين 1392| 13|ھســ♥ــتی|

 

يادمه يه کوچه اي بود،يادمه يه زماني يه کوچه اي بود که توش کلي درخت خوشگل توت بود....

يادته برام توت مي چيدي.....؟


ادامـــه مطلب
|جمعه 9 فروردين 1392| 1|ھســ♥ــتی|

من برعکس همه پشت خنده هام غمه توبرعکس مني شاديو غمگين ميزني ولي تو فوقش آخرش ميگي کلاه رفته سرش باشه کلاه رفته سرم ولي تو رو از رو ميبرم خط نشون کشيدم که خدايي نکرده ديدم چشمام ديگه تو رونبينه آره دوريو دوستي همينه خاطرت هنوز عزيزه ولي از فکري که مريضه بهتره دوري باشه نه که يه عشق زوري باشه هوايي شدي خواستي که قلبمو دورش کني دل تو دلت نبود بزني ذوقمو کورش کني کار از کار گذشته ديگه نميشه به روت نيارم بابد وخوب تو ساختم ولي نه ديگه کشش ندارم... توبرعکس مني زير حرفات ميزني من به موقش يه کمي آره فوقش يه کمي يه کمي کلاه رفته سرم وقتي بودي دور و ورم يه کمي کلاه رفته سرم ولي تو رواز روميبرم تو انگار تونبردي ببين چه گرد و خاکي کردي عشق تو عين درده آخ الهي برنگرده حسي بهم نداشتي روز وشب برام نذاشتي توظاهر عشق ودوستي ولي دروغاي زير پوستي هوايي شدي خواستي که قلبمو دورش کني دل تودلت نبود بزني ذوقو کورش کني کار از کار گذشته ديگه نميشه به روم نيارم بابدو خوب تو ساختم ولي نه ديگه کشش ندارم.....

|پنج شنبه 8 فروردين 1392| 14|ھســ♥ــتی|

 

5وارونه چه معنا دارد؟ خواهر کوچکم از من پرسيد... من به او خنديدم!کمي آزرده وحيرت زده گفت: روي ديوار ودرختان ديدم! بازهم خنديدم!گفت ديروز خودم ديدم پسر همسايه 5وارونه به مينو ميداد! آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسيد! بغلش کردمو بوسيدمو باخود گفتم: ..بعدها وقتي غم،سقف کوتاه دلت راخم کرد بي گمان ميفهمي پنج وارونه چه معنا دارد....!!

|شنبه 3 فروردين 1392| 1|ھســ♥ــتی|

-اگر باران ببارد باز مي آيم درون کوچه ي اميد،

وفانوس نگاهم را برايت مي فروزانم،

واز ترکيب دستانم برايت چتر ميسازم،

مبادا قطره ي باران بيازارد نگاهت را...!


ادامـــه مطلب
|جمعه 2 فروردين 1392| 20|ھســ♥ــتی|

امشب درسر شوري دارم امشب در دل نوري دارم باز امشب در اوج آسمانم رازي باشد باستارگانم امشب يک سر شوق وشورم ازاين عالم گويي دورم ازشادي پرگيرم که رسم به فلک سرود هستي خوانم در برحور وملک درآسمان ها غوغا فکنم سبو بريزم ساغر شکنم باماه و پروين سخني گويم وز دوري مه خويش سخني گويم جان يابم زين شبها ماه وزهره را به طرب آرم ازخود بي خبرم ز شعف دارم نغمش اي بر لبها...

|جمعه 2 فروردين 1392| 13|ھســ♥ــتی|

/شب گوشه اي به ناچار،سيگار پشت سيگار\

/اين روح خسته هرشب،جان کندنش غريزيست،لعنت به اين خود آزار،سيگارپشت سيگار\

/پاي چپ جهان را با اره اي بريدند چپ پاچه هاي شلوار،سيگارپشت سيگار\

/درانجماد يک تخت اين لاشه منفجر شد،پاشيده شد به ديوار،سيگار پشت سيگار\

/ برسنگفرش کوچه خوابيده بي سرانجام اين مرده ي کفن خوار،سيگارپشت سيگار\

/صد صندلي در اين ختم بي سرنشين کبودند،مردن تکيده بيزار،سيگارپشت سيگار\

/تصعيد لاله ي گوش باجيغ هاي رنگي،شک وشروع انکار،سيگارپشت سيگار\

/مردم از اين رهايي درکوچه هاي بن بست انگارها نه انگار،سيگارپشت سيگار\


ادامـــه مطلب
|جمعه 2 فروردين 1392| 10|ھســ♥ــتی|

ديگر اکنون ديري ودوريست

 کاين پريشان مرد،اين پريشانگرد

درپس زانوي حيرت مانده،خاموش است


ادامـــه مطلب
|جمعه 2 فروردين 1392| 9|ھســ♥ــتی|

خوابگرد قصه هاي شوم و وحشتناک رامانم

قصه هايي باهزاران کوچه باغ حسرت وهيهات

پيچ و خم هاشان بسي آقات را آيات

سوي بس پس کوچه رانده

کاروان روز وشب کوچيده من مانده

باغرور تشنه ي مجروح

باتواضع هاي نادلخواه

نيمي آتش را ونيمي خاک رامانم...!

|جمعه 2 فروردين 1392| 9|ھســ♥ــتی|

ديگرم گرما نمي بخشي عشق اي خورشيد يخ بسته سينه ام صحراي نوميدي است خسته ام از عشق هم خسته...! براي شعر بعدي ب ادامه مطلب بريد


ادامـــه مطلب
|جمعه 2 فروردين 1392| 9|ھســ♥ــتی|

روز اول باخود گفتم ديگرش هرگز نخواهم ديد

روز دوم باز ميگفتم ليک بااندوه وبا ترديد

روز سوم هم گذشت اما برسرپيمان خود بودم


ادامـــه مطلب
|پنج شنبه 1 فروردين 1392| 16|ھســ♥ــتی|

 

دارم از يادتو ميرم داره تنها ميشه قلبم ميدونم نبودن تو جونمو ميگيره کم کم چيزي ازتنم نمونده

 بعد دلشکستن تو يه اتاق ساکت وسرد منو فکر رفتن تو منو فکر رفتن تو


ادامـــه مطلب
|پنج شنبه 1 فروردين 1392| 15|ھســ♥ــتی|